Friday, July 13, 2007

روح من

روح من!!! آشفته تر از آنم كه با تو پرواز كنم به فردايي كه تو زودتر از من به آن پا مي‌نهي و خسته تر از آنم كه شب هنگام خاطراتت را برايم بازگويي
تو به پروازت ادامه بده و مرا به خود واگذار به من خاكي ننگر. حتي به ياد من نباش تا مبادا از فكر پرواز به دور ماني! تو آنقدر لطيفي كه آشفتگي ِ خاطر زميني ام، تو را مي‌خراشد و آنچنان زخمي ات خواهد كرد كه ديگر توان پرواز نخواهي داشت و من آنقدر دوستت مي‌دارم كه نمي‌خواهم لذت پرواز شبانه ات را از تو بگيرم
پرواز كن و به ياد روزگاري كه مرا نيز با خود به پرواز مهمان مي‌كردي باش تا به ياد عزيزت نيايد كه ديگر تنها شده اي . نمي‌خواهم كه تو هم در قعر تاريكي با من باشي و ديگر نتواني بالهاي سفيدت را بر چهره‌ام بنشاني
تو را همان گونه پاك دوست دارم ، پر از طراوت روياي كودكيم
تو در ذهن مني و من در ذهن تو و چقدر از هم دوريم و هيچ خواهان اين نيستم كه نزديكم شوي ، چون تو را دوست ميدارم
تنها خواهان اينم كه مرا دعايي كني تا از منجلاب هوس بيرون آيم و روزي دوباره در كنارت پرواز كنم، به ياد داشته باش كه تو درياد مني تا هميشه

No comments: